دوست دارم بروم سراغ کتابی از اورهان پاموک. حالم حال و هوای کتابهای او را میطلبد. یاد کتابی از رضا جولایی میافتم که برای بارِ نمیدانم چندم در کتابخانه دیدم و این بار چند صفحه از آن را خواندم. کتاب امروز هم هست که چند سال پیش اسمش را شنیدم و از همان سالها مشتاق خواندنش بودم.
با من آمد و راهِ نزدیک را نشانم داد. راه کوتاهتر شد. نزدیکتر شد. حالا از خانه تا هنرستان کمتر از پانزده دقیقه راه است. راه نزدیکتر شده، اما آفتابش چشم را میزند و خلوتش میترساندم.
امروز بچههای هنرستان را به کتابخانه بردم. کتاب خواندند و نقاشی کردند.
این روزهای من...برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 36