این روزهای 170

ساخت وبلاگ

فال نطلبیده مراد است.
چند وقت پیش یکی از دوستان رفته بود حافظیه. عکسی گرفته بود و شعری فرستاده بود.
دیروز پریروز
یکی از خوانندگان وبلاگ رفته بود حافظیه. برای من و چند دوست جدا جدا فال گرفته بود. خدایش خیر دهاد.
و فال من این بود:
«ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن»

امروز از آن روزهای خوب و خوش نبود. صبح با حال عجیبی بیدار شدم. مسیر خانه تا هنرستان خوب و سرد بود. سه تا کلاغ دیدم. زنی را دیدم که وقتی فهمید من به نانوایی نمی‌روم، یک جان به جان‌هایش اضافه شد.

و اما مدرسه. مدرسه شلوغ بود و کلافه. منِ سال اولی بی‌آنکه چراغی روشن باشد، آرام آرام راه می‌روم و در این میان دست و بالم به هزار و یک چیز می‌خورد و زخمی می‌شود. همه سرشان شلوغ‌تر از آن است که به منِ هیچی‌ندان چیزی بگویند. خودم هم که نه حالِ پرسیدن دارم (البته یک وقت‌هایی به اینجایم می‌رسد و می‌پرسم) و نه میلش را. خدا را صدهزار مرتبه شکر که دو هیچی‌ندان دیگر هم در آن مدرسه هستند و در ندانستن تنها نیستم.

«بازآمدم به خانه چه حالی نگفتنی» از مدرسه و ندانستن‌های خودم و نگفتنِ آنها ناراحت بودم. و غذا خوشمزه نبود. پیاز تند بود و اشک‌درار. و من پر از خشم و غم.

رفتم بالا که بخوابم و همسایه تق و تق و تق. همسایه‌ای داریم که خدا نصیب گرگ بیابان نکند. هر ساعت و هر دقیقه از خانه‌شان صدای تیشه و تبر و اره و بیل و کلنگ می‌آید. مخصوصا نیمه‌شب‌ها. نیمه‌شب‌ها دستی به سر و روی همه جای خانه می‌کشند و بعد که خیال خودشان راحت و خواب و خیال ما ناراحت شد، می‌خوابند.

یک روز که «دلتنگ غروبی خفه» بودم و از زمین و زمان ناراحت و هیچ کس نبود که ناراحتی‌ها را پیشش ببرم، صدا از در و دیوارِ همسایه برخاست. تیری بودم که از چله رها شده. رفتم روی پشت بام و دعوا. دنیا دنیا ناراحتی را هوار کردم روی سرشان.
بماند که دعوایم دعوای جانداری نبود و شب بعد همسایه با شدّت و حدّت بیشتری صدای تیشه و تبر و اره و بیل و کلنگش را درآورد.

انگار امشب هم منتظر صدایم تا صدایم دربیاید.


به زنِ توی کتاب برمی‌گردم. زن از کتاب هدیه دادن می‌گوید.

آخرین کتابی که هدیه دادم «نقش‌هایی به یاد» احمد اخوت بود. بیتی از حافظ روی کاغذ نوشتم و لای کتاب گذاشتم. کتاب را هدیه دادم.
و چند ماه بعد رفتم.
ما «نقش‌هایی به یاد» شدیم.

این روزهای من...
ما را در سایت این روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1402 ساعت: 23:26