این روزهای 162

ساخت وبلاگ

بعد از ظهر در حیاط دراز کشیدم. باد می‌آمد. بادهای سرد. بعد از آن همه روز گرم، وزش بادهای خنکِ خوش‌قدم اتفاق خوبی‌ست.
در حیاط دراز کشیده بودم و کتاب می‌‌خواندم؛ داستان‌هایی کوتاه از رولد دال. داستان‌هایی با پایان‌های غیرمنتظره. دلم تنگ شده بود برای این پایان‌ها.

چند روز دیگر به سفری کوتاه خواهم رفت. دوست داشتم این سفر جور دیگری باشد. همسفرهایم بیشتر باشند اما نشد. نتوانستند.

در مردادماه هم سفر کوتاه دیگری در پیش است.

برای سفرها هیچ آماده نکرده‌ام، جز کتاب‌های سفر. سفر اول با رولد دال و سفر دوم با خیام و احمد اخوت.

این روزهای من...
ما را در سایت این روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 16:41