این روزهای 137

ساخت وبلاگ

این لحظه هزار بار تکرار شده است. اینکه بنشینم و منتظر آن ساعت شَوَم و آن ساعت برسد و بچه‌ها یکی‌یکی پیداشان شود.

حالا اما چیزی هست که لحظه را از آن تکرارها دور کرده است. یاد عصرهای چهارشنبه می‌افتم. و سخت است فکر کردن به آن عصرها، به آن چهارشنبه‌ها.

به چهارشنبه‌ها که فکر می‌کنم، خودم را دور می‌بینم، خیلی دور. و او را هم.

تو در این سال‌های زیستن، چند تغییر را به چشم دیده‌ای؟

من روزها و شب‌های زیادی به تغییرها فکر می‌کنم. تغییر ساعت‌ها، روزها، شب‌ها، فصل‌ها، آدم‌ها، آسمان، زمین.

به تغییر درخت زردآلو که سال اول، دامنمان را پر از زردآلو کرد و پس از آن، دیگر نه ما زردآلوهایش را دیدیم و نه خودش.

به درخت سیب که هر سال سیب‌هایش سبزتر، بزرگ‌تر و سیب‌تر می‌شود.

به خط‌های تغییر روی صورت مامان و بابا.

به قد خواهرزاده‌هایم که هی بلند و بلندتر می‌شود.

به بزرگ‌ترین خواهرزاده‌‌ام که بزرگ شده، آن‌قدر بزرگ که عاشق می‌شود. خواهرزاده‌ای که خواست و خواند تا به آرزوی کودکی‌اش رسید و می‌رود که پزشک شود.

به تغییر چهره‌ها، موها، دست‌ها، پاها، شکم‌ها.

به تغییر دوستی‌ها، دشمنی‌ها.

و مسیرِ بودنِ من و او، حیرت‌انگیزترین تغییر بود.

و همین حالا توی سرم بیت‌بیت شعر می‌چرخد. بیت‌هایی پراکنده که نام شاعرهاشان یادم نمی‌آید.

مامان با دوستش حرف زد و پسرِ دوستِ مامان با یک ماشین آمد دمِ در خانه‌مان. پسر بنگاه ماشین دارد و می‌خواهد ماشینش را به من بفروشد. قرار شد بررسی کنیم و جواب بدهیم.

با نوجوانانِ داستان قرار گذاشته‌ایم پنج‌شنبه شهرگردی کنیم. قرار است برویم و در و دیوار و پنجره‌های چند خانۀ قدیمی را ببینیم. کاش چراغ خانه‌ها روشن باشد. چراغ‌های روشن، من را قصه‌گو می‌کنند و قصه‌ساز. چراغ‌های روشن، راهِ قصه را هموارتر می‌کنند.

عصر پنج‌شنبه قرار است با او به سفر برویم. سفری کوتاه و کوچک به شهری که نامش را دوست دارم و آلوهایش را و سبزی‌هایش را و گوجه‌هایش را. در شهر ما برای سبزی‌هایی که بوی خاک آن شهر را می‌دهند، سر و دست می‌شکنند. قرار است برویم و فرشی پهن کنیم روی خاک آن شهر.

در کلاس نشسته‌ام و این‌ها را روی کاغذ می‌نویسم. صدای بچه‌ها می‌آید. وقتش رسیده که خودشان را نشان دهند.

و حالا در خانه نشسته‌ام و اینها را در لپ‌تاپ می‌نویسم.

امشب شعری خواهم نوشت و داستانی شاید.

این روزهای من...
ما را در سایت این روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 14 مهر 1401 ساعت: 9:33