این روزهای 125

ساخت وبلاگ

هوا خوب است و من خوبم.

خیلی وقت‌ها هوا، حالم را خوب یا خوب‌تر می‌کند.

امروز عصر که از خواب بیدار شدم، صدای باران می‌آمد. پیش از خواب، هم صدای باران را شنیدم و هم صدای تگرگ را.

 

دیشب تا خودِ صبح باران می‌بارید و من کتاب می‌خواندم. تکلیف ما، خواندن آن کتاب بود. اما به چشمم تکلیف نمی‌آمد. شیرین بود. امروز وقتی دوربین لپ‌تاپ را روشن کردم و سلام کردم به دوستان و همکاران، گفتم کاش بتوانم ذره‌ای از آن همه شیرینی که به جانم نشسته، به شما دهم.

 

و دیروز تجربه‌ای عجیب داشتم. عصر از سر کار برگشتم. هوا خنک بود و باد می‌آمد. به خانه رسیدم و خوابیدم. کوتاه خوابیدم. وقتی بیدار شدم، روبه‌روی آینه ایستادم. چهره‌ام برایم غریب بود. خود را زیباتر می‌دیدم. آنقدر زیبا که نمی‌خواستم تکان بخورم. آن نقطه، نقطۀ عجیبی بود. آن لحظه، لحظۀ غریبی بود. انگار تکه‌ای از یک شعر بودم. انگار بودم و نبودم.

این روزهای من...
ما را در سایت این روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 98 تاريخ : سه شنبه 6 ارديبهشت 1401 ساعت: 3:37