بعد از تو کوچه بیتپش و سوت و کور ماند
سوگت به چشم پنجرهها خاک غم فشاند
بعد از تو هیچ حنجره از هیچ پنجره
شعر بلند و دلکش ناقوس را نخواند
بعد از تو ای ستون توانای سرنگون
آوارِ خستگی کمر خانه را شکاند
بر خاک خفت دست تو، آن رأیت بلند
شاخی که گل به گیسوی خورشید مینشاند
تاریک شد چه زود جهانبین روشنت
چشمی که از ستاره و مه باج میستاند
در خون نشست آوخ و خاموش شد دریغ
آن حنجره که نعره به افلاک میرساند
حسین منزوی
این روزهای من...برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 129