این روزهای 40

ساخت وبلاگ

دست و دلم به نوشتن نمی‌رود و به هیچ کار دیگری. گزارش‌ها را باید تا سه روز دیگر تمام کنم و بعد می‌ماند تمام کردن یک کار دیگر که بوی نا گرفته است.

روزهایم نمک ندارند. بی‌مزگی لزجی زیر پوست این روزها خزیده است و هی از پوسته دور و به هسته نزدیک‌تر می‌شود.

همین چند خط را نوشتم و دیگر حرفی برای نوشتن نیست آن‌چنان که حرفی برای گفتن. همه چیز را تمام می‌کنم و می‌دانم این تمام کردن‌ها بی‌وقت است. میان آغاز و پایان‌هایم سه خط فاصله است، سه دقیقه. از این‌رو همه چیز خام می‌ماند و من؛ خالقی بی‌حوصله‌ام که مخلوقاتم را در خط سوم رها می‌کنم، در دقیقۀ سوم تمام می‌کنم.

و چیز دیگری این میانه هست. میل به تمام شدن و تمام کردن و حضور بعد از تمام‌ها. و این را که می‌خوانی شاهدی‌ست بر این ادعا. سه خط تمام شد، از سه دقیقه گذشت و من مانده‌ام و مرثیه‌خوانی بر تمام‌های بی‌وقتم. شاید نشانۀ خوبی‌ست. شاید خبر از بیداری بیشتر، عمر طولانی‌تر و مخلوقاتی زنده‌تر می‌دهد.

و شاید نشانۀ خوبی نیست. شاید خبر از تباهیِ کشیده‌‌ای می‌دهد که سه‌هزار خط، سه هزار دقیقه کشیده می‌شود.

 

این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان

یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب‌ها

«مولوی»

این روزهای من...
ما را در سایت این روزهای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 30 دی 1398 ساعت: 20:46