امروز که گذرا نگاهی به یادداشتهای وبلاگم انداختم دیدم بیشتر اوقات سرم را شلوغ کرده بودم و خستگی جسمی و روحی توأمان در من بوده است. از خوشیها کمتر گفتهام. البته الان هم دور گردون بر مراد من نمیرود. اگر به حال این روزها باشد، باید بگویم که این روزها زندگیام چه از لحاظ شخصی و چه از لحاظ شغلی در وضعیت خوبی قرار ندارد. خیلی خستهام. تلاش میکنم و متناسب با تلاشی که میکنم جواب نمیگیرم. همۀ کارها انگار گره خوردند.
چندروزی است که درمانده و مستأصل شدهام و دور خودم میچرخم. امروز و دیروزم هیچ فرقی با هم ندارند. و هیچ چیز راضیام نمیکند. بیخود و بیجهت از همه ناراحتم و برای توجیه این ناراحتیها دلیل میتراشم و این غم را هی عمیقتر میکنم.
اما الان که آمدم چیزی بنویسم و بعد هم بگذارمش اینجا به این فکر کردم که کمی هم از خوشیها بنویسم. اینکه میان این همه سختی و غم و استیصال چه چیزهایی خوشحالم میکند.
خب یکی از اتفاقات خوب امسال این بوده که به برنامههایم سفت و سختتر چسبیدهام. به کتابخواندن، فیلم و سریال خوب دیدن، رشد کاری، دنبال علایق شخصی رفتن و ... شاید نتیجهاش را به این زودیها نبینم. اما برایم مثل روز روشن است که نتیجهبخش است. سالهای پیش برخی امور را زیادی به خودم آسان گرفته بودم و همین باعث یک توقف ناآگاهانه و شاید هم آگاهانه شده بود. امسال خیلی جدیتر به بعضی چیزها نگاه میکنم. البته که سخت است این جدّیت اما برای رهایی از این درجا زدنها لازم است.
با دوستانم برای هفتۀ آخر شهریور یا هفتۀ اول مهر برنامه سفر چیدهایم و من شدهام همهکارۀ این سفر. انتخاب زمان و مکان و هر آنچه به کارمان میآید به عهدۀ من است و این کار خوشحالم میکند. اینکه هزینههای احتمالی سفر را حساب کنم. برای محل اسکان و خورد و خوراک و اسباب سفر برنامهریزی کنم و ... این تحرک را دوست دارم و فکر کردن به روزهای خوبی که نزدیک است حالم را خوش میکند.
بهار و تابستان شلوغ و سختی در پیش دارم. سرشار از کار و شبزندهداری و استرس و خستگی و بیخوابی. اما در کنار همۀ اینها، قرار است تجربیات تازهای هم داشته باشم. تجربیاتی که آگاهترم میکند، پختهترم میکند و شاید به سبب رضایت درونی، شادی بیشتری برایم به ارمغان آورد.
این روزهای من...برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 153