این روزهای 15

ساخت وبلاگ

همه جا ساکته. فقط صدای تیک تاک ساعت رو میزی میاد. خیلی کم سرم خلوت  شده بود و خواستم امشب رو کمی برای خودم باشم. میخواستم فیلم ببینم. اما امان از این وب گردی ها. هی رفتم تو کوچه پس کوچه هاشون و سرک کشیدم و زمان گذشت.خوشبختانه دست خالی هم برنگشتم.

احساس می کنم این روزها یه چیزی رو می خوام. جای یه چیزی توی زندگیم خالیه. نتونستم پیداش کنم چیه. اما این خلا با من هست. درگیر شدن با کارا، مهمونی، فیلم دیدن، سرکار رفتن، بازی کردن، موسیقی گوش دادن و خیلی از کارا میتونه فکر کردن به این خلا رو به تعویق بندازه. اما در نهایت وقتی میام پشت میز و روبروی لپ تاپ می شینم و و داد ساعت رومیزی بلند میشه دوباره اون حس میاد سراغم.

البته یکمی هم تقصیر این فصله. با این که پاییزو خیلی دوست دارم اما حال و هواش کمی غم فزاس.

کمی دلتنگ بودم. گفتم بیام و چندخطی از حالم بنویسم. صحبت از دلتنگی کمی بارشو کم می کنه. و به راستی هم کم کرد.

+ نوشته شده در  پنجشنبه پانزدهم مهر ۱۳۹۵ساعت 0:54  توسط الهام  | 
این روزهای من...
ما را در سایت این روزهای من دنبال می کنید

برچسب : این,روزهای, نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 139 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:47