از کنار خانهای قدیمی گذشتم. پنجرهاش باز بود. پردهها کنار رفته بود. چراع خانه روشن بود. خانه را تماشا کردم. در و دیوارش را. طاقش را. اسبابش را.
من هم «غلام خانههای روشنم.»*
* از نامۀ خداحافظی غزاله علیزاده
این روزهای من...برچسب : نویسنده : 7inrooza94f بازدید : 6